کار جهادی: الگویی مبتنی بر اندیشه بومی
باز نشر گفتگو با مهندس حسینعلی عظیمی، از فرماندهان قرارگاه «کربلا»ی جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس
یکی از پرسشهای رهبر انقلاب در حوزهی سبک زندگی که در سفر سال گذشتهی ایشان به خراسان شمالی مطرح شد، چرایی ضعف جامعهی ما در مقولهی «کار جمعی» بود. این در حالی است که ما در عرصهی عمل، الگوهای مناسبی نظیر جهاد سازندگی را در این زمینه تجربه کردهایم. برای بررسی نمونهای موفق از کار جمعی با معیارهای اصیل انقلاب اسلامی، پای صحبتهای مهندس حسینعلی عظیمی، از فرماندهان قرارگاه «کربلا»ی جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس نشستیم؛ الگویی که امروز هم میتواند راهگشا باشد.
به نظر من در «کار جمعی» از نوع «یاریگری سازمانیافته»، ما نمونههای واقعی و موفقی در کشور داشتهایم. مردم ما در جهاد سازندگی کار جمعی کردند، در بسیج کار جمعی کردند، در سپاه و در جنگ کار جمعی کردند. و از مردم شهرها گرفته تا روستاها و عشایر، به شکل سازمانیافته در جنگ شرکت کردند.
کار جمعی با الگوی جهادی
اولاً کلمهی «جهاد» بدون «ولایت» معنا ندارد. اگر کلمهی جهاد به همان معنی که همه میدانیم، در جهاد سازندگی وجود داشت، به این خاطر بود که ولی امر مسلمین دستور داد که تشکیل شود. یا وقتی ولی امر میگویند جهاد اقتصادی، نباید هر کسی که کار اقتصادی میکند، بگوید این جهادی است و یکی دیگر هم بگوید این کار من هم جهادی است، آنوقت چهبسا دو نفر مسلمان علیه هم کار جهادی کنند یا کار هم را خنثی کنند. میبینید که امروز در برخی کشورهای دنیا میگویند ما کار جهادی میکنیم، اما میروند و همدیگر را میکشند! این به خاطر عدم وجود رهبری است.
جهادی که در اسلام داریم، مثل جهاد سازندگی یا جهاد حراست از مرزها، بدون ولایت ممکن نیست. ما جهاد را در ادبیات دینیمان تعریف میکنیم. وقتی امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه سپاه و بسیج را برای بُعد امنیت انقلاب تشکیل دادند، جهاد سازندگی را هم در بُعد پیشرفت اقتصادی دیدند. یا وقتی رهبر انقلاب در بُعد اقتصادی دستور جهاد میدهند، یعنی جهاد در راه خدا برای مقابلهی اقتصادی با دشمن و برای رفع محرومیتهای مردم، و چنین چیزی بدون رهبری نه شکل میگیرد و نه تداوم مییابد.
چند وقت پیش یکی از بچههای قدیمی جهاد در اثر بُرش سوخت موشک شهید شد. ایشان ۱۴۰۰ بار این سوخت را بریده بود. یعنی داوطلب شده بود که این خطر را بپذیرد و بالاخره هم شهید شد. اگر فکر میکرد که این کارش جهاد برای خدا نیست، آیا این کار را انجام میداد؟ لابد مثلاً ۱۰ بار خودش میبرید و میگفت نوبت من تمام شد و یکی دیگر برود. اینها آن چیزی است که به ما جهش میدهد. اینهاست که تحولی با سرعت بالاتر از تصور بشر غیر معتقد به خدا را ایجاد میکند.
الگویی مبتنی بر تجربهی بومی
وقتی میگوییم میخواهیم در اقتصاد کار جهادی بکنیم، باید به تجربههایی مانند جهاد سازندگی نگاه کنیم. آن سازمان تجربهی موفق گذشتهی ماست که منطبق با اسلام و دین شکل گرفته بود. ما در علوم انسانی نمیتوانیم از غرب تقلید کنیم. در مدیریت انسانی هم همچنین. جهادسازندگی در بُعد اقتصادی تشکیل شد با هدف محرومیتزدایی و آبادکردن خرابیها و عقبافتادگیهای ایران؛ یعنی یک جهاد اقتصادی. کندشدن روند این فعالیت جهادی به خاطر غلبهی فرمولهای غربی مدیریت بود. شهید بهشتی رحمةاللهعلیه میگفت و تذکر میداد که: جهاد باید خودش پیش برود و نباید مقررات دولتی را بر آن حاکم کنیم تا این الگو شود برای سازمانهای بومی خودمان.
تفاوت کار جمعیِ جهادی با غیر جهادی
دو تفاوت در نوع کار جمعی جهادی با دیگر کارهای جمعی و گروهی وجود داشت. اول اینکه دستور رهبر دین بود. وقتی رهبر انقلاب که ولی امر است، دستور داد برای رفع عقبافتادگیها و خرابیها قیام لِلّه کنید، این دستور را به چه کسی داد؟ او رهبر کل مردم بود و بنابراین دستورش به همهی مردم بود و تفاوتی برای کارمند دولت، نظامی، روستایی، شهری، پیر، جوان و زن و مرد نداشت.
دومین فرق اساسی این بود که اگر کسی به جهاد سازندگی میپیوست، داوطلبانه و برای رضای خدا بود. وقتی حضرت امام دستور جهاد دادند، یک چنین جمعی تشکیل شد. ما نمیگوییم همهی مردم آمدند، اما همهی مردم همکاری بسیار زیادی کردند؛ هر کسی در وُسع خودش. به اسم کاروان شهید بهشتی در اصفهان کامیون راه میافتاد و کمکهای مردم را جمع میکرد. بعد از چند ساعت صفهای طویل کامیونهایی پر از امکانات راه افتاده بود، امکاناتی که پشتیبانی جنگ جهاد اعلام کرده بود بچههای جبهه نیاز دارند.
ببینید این اتفاق چقدر سازمانیافته بود؟ اگر این کار سازمانیافته نبود، چه کسی این کمک را از آن پیرزن در آن گوشهی کشور میخواست بگیرد، حفاظت کند، حمل کند و به خط مقدم و به سنگرها برساند و به دست رزمندهها بدهد تا امانتی را ادا کرده باشد؟ آیا بدون سازمان و تفکر سازمانی میشد چنین کاری کرد؟
یک نمونهی قابل تسرّی
الگوی پشتیبانی جهادی جنگ هم قابل تسرّی است. مثلاً برای عملیات والفجر هشت گفتند که ما ۳۰هزار سنگر پنجضلعی نیاز داریم! آن زمان فقط تیرآهنش در ایران ساخته میشد و صفحههایی که روی ستونهای آن سنگرها میافتاد، خارجی بود. پلاستیکش خارجی بود. آن مسئول میگفت ما اینقدر سنگر میخواهیم و دیگر نمیگفت این هم پولش. جهاد چه کار میکرد؟ ما مسئولین شورای جهاد استانها را صدا میکردیم. میگفتیم استان فارس! استان خراسان! استان اصفهان! استان آذربایجان شرقی! استان آذربایجان غربی و ...! ما ۳۰هزار سنگر پنجضلعی نیاز داریم. بر حسب سابقهی عملیاتهای قبلی، توان استانها (توان جهادی و اقتصادی) ساخت سنگرها را بین این استانها تقسیم میکردیم. وقتی مسئولین استانی جهاد به استان خود برمیگشتند، سهم خود را بین شهرستانها تقسیم میکردند. بعد مسئولین جهادها میرفتند شهرستانشان و توضیح میدادند و توجیه میکردند. آن مسئول میآمد آهنفروش محل را صدا میکرد و میگفت: حاجآقا این بچهها دارند برای اسلام زحمت میکشند و حالا نیاز به آهن دارند. شما دو تا تریلی آهن ببر دم مغازهی فلانی بریز، این هم سهم تو. همین عنصر جهادی میرفت درِ مغازهی جوشکار و آهنها را به او تحویل میداد.
ببینید، این افراد احساس میکردند به خاطر اینکه این آهنها را دادهاند یا این جوشکاری را کردهاند، در واقع در جبهه هستند و در خدمت جنگ و دفاع از کشورند. این یعنی «همه با هم»۱. آن سازمان جهادی که ولیّ امر در رأس آن بود، مردم را توجیه میکرد که این کار در واقع سهم جهاد آنهاست. جهاد سازندگی اینطور مردم را مدیریت میکرد و دیدیم که ۳۰هزار سنگر پنجضلعی که میلیاردها تومان قیمت تولید و انتقالش بود، درست در زمان و مکان معین به دست رزمندگان رسید.
کار جمعی علمی
جهاد سازندگی را گذاشتیم کنار و بهسمت ایجاد تعاونی رفتیم. به نظر من تعاونی یک سلول سوسیالیستی است. گفتیم چند نفر که میخواهند کار اقتصادی کنند، شرکت سهامی خاص درست کنند. سهامی خاص، سلول اول نظام سرمایهداری است. حرف جهاد این بود که تجربهی همه را به کار بگیریم. یعنی جهادی با دانش حرکت میکند اما دانش خود را بلافاصله یاد میدهد و منتقل میکند. بنابراین یک سلول جهادی که هم یاد میدهد و هم سعی میکند از هر کسی شده یاد بگیرد، خست در علم و دانش ندارد. فرق این سلول جهادی را با سلول سهامی خاص ملاحظه کنید. شما با چند تن از دوستان خود یک شرکت سهامی خاص دایر میکنید. این شرکت یک هنر کامپیوتری دارد، یک نوآوری مکانیکی دارد و یا یک فناوری دارد و میخواهد کار کند. اما چون یک شرکت سهامی خاص برای سود و نه لزوماً برای رضای خدا تشکیل شده و نیز سرمایهای که دارد، دانش است، آن را به کسی یاد نمیدهد. میخواهد محصولی تولید کند و بفروشد و سود کند و سودش را بیشتر کند. باب توزیع دانش، همینجا بسته میشود. ما میخواهیم فناوریهای نو را در کشور همگانی کنیم، میآییم برای نیروهای نخبه شرکت سهامی خاص درست میکنیم.
شرکت فرمولش جهادی نیست بلکه سهامی خاص است. این شرکتها اولین کاری که میکنند این است که ورودی اطلاعاتشان را به روی همه میبندند تا سرمایهشان حفظ شود. نخبهای که هر روز باید چیزی به جامعه بدهند و مثلاً در سال ۱۰ اختراع داشته باش، به او میگوییم تو اختراع نکن! همین را که داری تولید کن و نانت را بخور! او اهتمامش مصروف این میشود که از کجا در بیاورد؟ با کجا قرارداد ببندد؟ کجا وام بگیرد؟
جهاد اما چه بود؟ جهاد مرکز تحقیقاتی داشت که برای خدا فکر میکرد. هرچه را که بهدست میآورد، بین کارگاههای مردم توزیع میکرد که آنها بیایند تولید کنند. این کجا و آن کجا؟ هر دو یک آدم هست با یک فناوری با همان تحقیقات. این فقط مدل سازمانش با شرکت سهامی خاص فرق دارد. چرا مرکز تحقیقات «الشریف» وابسته به جهاد، ظرف چند سال آن طور جهش در کشور ایجاد کرد؟ این بمبی است که دنیا نمیتواند جلویش را بگیرد. این فرمول سازمان جهادی است که باید به دنبالش برویم. این فرمول را میتوانند همهجا به کار گیرند.
جهاد اقتصادی هم کار جمعی میخواهد
الان و در معرکهی جنگ اقتصادی که به ما تحمیل شده، نباید تجربهی «پ.م.ج.ج»۲ را کنار بگذاریم و مردم را به کار نگیریم. الان باید به مردم ۹ دی و ۲۲ بهمن مأموریت و سهم کار بدهیم. این مردم دلشان میخواهد جهاد کنند. این جنگ و رویارویی اقتصادی، مدیریتی به سبک جهادی میخواهد.
شاید خیلیها ندانند که بزرگترین ابداع جهاد سازندگی، سازمان «پ.م.ج.ج» بود. این تجربهای بود که نسبت به شکل اولیهی جهاد کاملتر شده بود، برای اینکه مأموریت سختتری داشت و کار سختتری بر عهدهاش بود. شهدای زیادی در میان اینها بودند که خداوند پردههای حجاب را از جلوی آنها کنار زده بود؛ «وَ الَّذینَ جَاهَدُوا فینَا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا»۳. راه را خداوند به آنها نشان میداد. آن تجربه هم چون عینی بود و دیده و تجربه شد، پس قابل استفاده و تکرار است.
ما نمیگوییم عین آن سازمان را باید ایجاد کنیم. جهاد سازندگی اولیه پدیدهی متکاملی نبود، اما باید ببینیم تجربهاش چه بود، جوهرش چه بود، اصولش چه بود و به کجا رسیده بود. مثلاً الگوی جهادی توسعهی کردستان چه بود؟ از جهادهای استانهای دیگر به کردستان رفتند. کردستان جایی بود که هم عزیزان اهل سنت ما آنجا بودند و هم شیعیان، اما جهاد در آنجا چنان مدیریت کرد که منشأ تحول شد. دل مردم را به دست آورد و با خودش همراه کرد، چون خالصانه خدمت میکرد. همان روزها سران گروهکهای ضد انقلاب در کردستان مصاحبه کردند و گفتند نیروهای نظامی ایران ما را از کردستان بیرون نکردند! بلکه جهادسازندگی کردستان را از دست ما بیرون آورد
منبع: سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری23:02:23