کتاب هدایت سوم: خاطرات جعفر اسدی از جنگ
کتابهای تاریخی شفاهی فرماندهان ارشد جنگ در نگاه اول برای عموم فقط نقل یک تاریخ و افشای ابعاد ناگفته بخشی مهمی از تاریخ این کشور محسوب میشود، اما نگاه تخصصی به این کتابها، بردداشت های قابل اعتنای دیگری را هم نصیب ما می کند. خصوصا اگر با نگاه گراندد تئوری و تحلیل مضمون، کتابخوانی کنید. فهم سبک مدیریت جهادی، نه در کتابهای کلاسیک که در مطالعه تاریخ شفاهی آن روزهای این فرماندهان اتفاق خواهد افتاد.
کتاب «هدایت سوم» مجموعه خاطرات سردار «محمد جعفر اسدی» از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ماه گذشته توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. این کتاب از معدود کتابهای تاریخ شفاهی فرماندهان دفاع مقدس است. پیش از این کتابهای «کالکهای خاکی» خاطرات سردار محمدعلی جعفری، «بابانظر» خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد، «برای تاریخ میگویم» خاطرات شفاهی محسن رفیق دوست از سالهای انقلاب و دفاع مقدس، «مهتاب خین» روایت سردار حسین همدانی از انقلاب، کردستان و سالهای دفاع مقدس و «از جنوب لبنان تا جنوب ایران» خاطرات سردار سید رحیم صفوی توسط انتشارات سوره مهر و مرکز اسناد انقلاب اسلامی روانه بازار نشر شده است.
حاج اسدی
سردار اسدی که اکنون مسئول بازرسی قرارگاه خاتم الانبیا(ص) ستاد کل نیروهای مسلح میباشد در سالهای دفاع مقدس فرماندهای لشکر 33 المهدی(عج) را بر عهده داشت. وی متولد سال 1326 در روستای مهدی آباد شیراز است. چند سالی برای امرار معاش همچون جنوبیها که به کشورهای حوزه خلیج فارس سفر میکنند، او نیز به کویت میرود. پس از چند سال کار در کویت به ایران بازمیگردد. بازگشت او با اوج گیری نهضت انقلاب اسلامی همراه میشود. او به دنبال مبارزات انقلابی به همراه خانواده خود به نورآباد ممسنی مهاجرت میکند. سردار اسدی در نورآباد با شهید محراب آیت الله مدنی که در آن شهر تبعید بوده است، آشنا میشود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار اسدی پیش از آنکه سپاه استان فارس شکل یابد، با حکم جواد منصوری مامور تشکیل سپاه نورآباد ممسنی میشود. با آغاز جنگ، اسدی به همراه نیروهای سپاه نورآباد به پادگان گلف میرود و مسئولیت محور فارسیات را عهدهدار میشود. پس از آن به قرارگاه کربلا میرود و با تشکیل تیپهای استانی، در تیرماه سال 61 فرماندهی تیپ المهدی را از سردار علی فضلی تحویل میگیرد و تا پایان جنگ در این سمت باقی میماند. وی با حکم مقام معظم رهبری در سال 1378 به مدت ده ماه فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
رزمندگان لشکر 33 المهدی �B%8ردار اسدی را حاج اسدی صدا میزنند، چون این نام برایشان دوست داشتنیتر و صمیمیتر است.
تاریخ شفاهی فرماندهان
با انتشار خاطرات شفاهی سردار اسدی باید منتظر انتشار خاطرات شفاهی و خودنوشت دیگر فرماندهان جنگ باشیم. محسن رضایی، حاج قاسم سلیمانی، محمدنبی رودکی، محمداسماعیل کوثری، محمدباقر قالیباف و دیگر فرماندهان سالهای دفاع مقدس ناگفتهها و روایتهای خواندنی زیادی از آن روزها دارند. برخی از آنها امروز مشغول نگارش خاطرات خود هستند و برخی دیگر بخشی از خاطرات خود را در محافلی بیان میکنند. محسن رضایی در نمایشگاه کتاب امسال در پاسخ به سوال خبرنگار دفاع پرس در همین رابطه گفت: مقاومتم برای نوشتن خاطرات جنگ در حال تمام شدن است.
به نظر میرسد با انتشار خاطرات دیگر فرماندهان، بخشهایی از لایههای پنهانی جنگ منتشر میشود و باید منتظر موج انتشار خاطرات فرماندهان در آیندهای نزدیک باشیم.
هدایتی خواندنی برای استان فارسیها
کتاب «هدایت سوم» جدای از اینکه برای تمامی مخاطبین خواندنی است، برای خوانندگان استان فارسی جذابیت بیشتری دارد. به خصوص رزمندگانی که فرماندهشان حاج اسدی بوده است. روایتی از رشادتهای رزمندگان استان فارس بخشهایی از این کتاب است که سردار اسدی به آن اشاره کرده است. یک فرمانده نبردها و حماسههای نیروهایش را دیده است و روایت میکند. شیرازیها، جهرمیها، نورآبادیها، کازرونیها، فساییها، لامردیها و مرودشتیها بخشهایی از خاطرات زیبای این کتاب هستند.
یکی از رزمندگان گراشی استان فارس که در عملیات شکست حصر آبادان فرماندهشان سردار اسدی بوده است، میگوید: ما جزو نیروهای حاج اسدی در ایستگاه هفت آبادان بودیم. روایتی که سردار اسدی درباره عملیات ثامن الائمه(ع) در این کتاب آورده است را به خوبی به یاد دارم. آن وقت مرتضی قربانی معاون حاج اسدی بود. روزی حاج اسدی شخصا من و یکی از دوستانم را به منطقهای مامور کرد. شهید سید محمد کدخدا که چندین بار نام او در این کتاب آمده است، در یکی از گشتها ما را دید و ما را بازخواست کرد که چرا بدون اجازه در منطقه میچرخید. وقتی خدمت حاج اسدی رفتیم، حاج اسدی گفت: اینها از خودم دستور گرفتهاند.
سردار اسدی در بخشی از این کتاب در رابطه با اولین فرمانده سپاه استان فارس میگوید: نسخهی دوم گزارشها را بردم دفتر فرمانده سپاه فارس. قبل از اینکه گزارشهای بعدی را بدهم، کشوی میز را باز کرد. دیدم همان گرهی که به بند گزارشهای لوله کردهی قبلی زدهام، هنوز باز نشده! با خودم گفتم من این همه راه از اهواز آمدهام که او گزارشها را بخواند و احیانا راهنماییام کند، ولی هنوز نگاهش هم نکرده. گزارشهای بعدی را زیر کاپشنم قایم کردم و از اتاق زدم بیرون و دیگر هیچوقت گزارشی به او ندادم. اگرچه او خیلی زود ترجیح داد ادامهی تحصیل بدهد و به مسیری دیگر برود. مسیری که هیچگاه از نزدیکیهای جبهه هم رد نمیشد. آنچنان که در طول هشت سال جنگ هرگز ندیدم حتی برای سرکشی هم به یکی از خطوط جبهه سر بزند!
حاج داود کریمی منتقد اصلی مرتضی رضایی/ سر نترس مرتضی قربانی!
ناگفتهها و روایتها و دیدگاهها بخشهای مهمی از کتابهای تاریخ شفاهی است که جذابیت خاصی دارد. سردار اسدی در بخشی از این کتاب در رابطه با فرماندهی سپاه توسط مرتضی رضایی در ابتدای جنگ میگوید: مرتضی رضایی –فرمانده وقت سپاه- را خیلی کم در جنگ دیده بودیم. آن موقع مدیریت کلان دفاع مقدس، دست آقا رشید و شهید حسن باقری بود. خدا رحمت کند حاج داود کریمی را که منتقد اصلی مرتضی رضایی بود. در جلسهای رو کرد به او: «سالی دو بار میآی، اون هم با یه تغار ماست!» گفتیم: «تغار ماست دیگه چه صیغهایه؟» داستان ماست مالی را شرح داد و گفت: «این بنده خدا هر وقت میآد، فقط توجیه میکنه و کوتاهیها رو ماست مالی میکنه و میره.» پیش از آن البته شهید یوسف کلاهدوز –قائم مقام فرمانده کل وقت سپاه- خیلی پای کار بود و در عملیات شکستن حصر آبادان هم نقش محوری داشت.
بخش دیگری از روایتهای این کتاب که بیشتر در پانوشتها آمده است مربوط به بیان ویژگیهای فردی و اخلاقی دیگر فرماندهان و شهدا است. به طور مثال او در رابطه سردار مرتضی قربانی میگوید: قربانی همیشه سر نترسی داشت. بی باکی و شجاعتش، خیلی زود زبانزد شد و در دل فرماندهان عالی جنگ جا گرفت.
او همچنین در رابطه با سرلشکر رشید میگوید: او از فرماندهانی است که پس از گذشت سه دهه از آغاز آشناییمان، همچنان به عنوان یکی از بهترین دوستانم به او افتخار میکنم. نقش ارزندهی رشید در جنگ بر هیچ کس پوشیده نیست. او همواره به عنوان یکی از تئوریسینهای برجستهی نظامی، افزون بر اینکه تحلیلهای دقیقی دربارهی حوزههای گوناگون نظامی دارد، شاگردان زیادی را هم در این عرصه تربیت کرده است.
پایانی بر گزافهگوییها و تحریفها
روایت کتاب تلفیقی از خاطرات سخت و نرم است. خاطراتی که از نگاه یک فرمانده جنگ بیان میشود و در کنار آن صحنههای زیبا و دیدنی و ظریف جنگ نیز روایت شده است. سردار اسدی در این کتاب سعی کرده است پیروزیها و ناکامیها را هر دو در کنار هم بیان کند. او در بخشی از این کتاب با انتقاد از تحاریف صورت گرفته در تاریخ دفاع مقدس میگوید: باید به گزافهگوییها پایان بدهیم و بدانیم که افراط و تفریط در روایت وقایع هشت سال دفاع مقدس، به ارزشهای والای این سرزمین لطمههای جبران ناپذیر میزند. همانگونه که مردم ما شاهد پیروزیهای بزرگ حماسی بودند، ناکامیهای بزرگی هم داشتهایم که باید از سوی کارشناسان صادق تحلیل شود.
بدر و کربلای 4 دو ناکامی بزرگ/ محسن رضایی رویش مثل گچ سفید شده بود
او در این کتاب عملیات کربلای 4 را پس از عملیات بدر دومین ناکامی بزرگ ما در جنگ میداند. سردار اسدی در بخشی از این کتاب در رابطه با عملیات کربلای چهار میگوید که به شدت از دست مسئولان قرارگاه مرکزی عصبانی بودم، ماشین را برداشتم و گازش را گرفتم. وقتی رسیدم آنجا دیدم محسن رضایی با تلفن صحبت میکند. این پا و آن پا میکردم که بروم تلفن را از دستش بگیرم و بزنم زمین. از حرفهایش فهمیدم آن طرف خط حاج احمد آقاست. محسن در حالی که رنگ و رویش مثل گچ سفید شده و دستانش میلرزید، وضعیت جبههها را گزارش میداد...
شهید محمدحسن نظرنژاد در کتاب خاطراتش با عنوان «بابانظر» دلیل ناکامی عملیات کربلای 4 را عدم رعایت نکات حفاظت اطلاعاتی میداند. جابهجایی نیروها و تجهیزات به طور آشکار و آگاه نبودن نیروها به مخفی کردن خود برخی از این دلایل هستند.
عصبانیت قالیباف
بابانظر میگوید: شب قبل از عملیات کربلای 4 که برای کمک به قالیباف رفتم، آنقدر به او فشار آمده بود که برخلاف برخورد خوب همیشهاش، دستم را گرفت و گفت: اگر آمدی کمکم کنی، اینجا نایست.